کد مطلب:94566 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

خطبه 149-پیش از وفاتش












[صفحه 374]

علی (ع) از آغاز، همه چیز را می دانست سرنوشت خویش را. سرانجام جهادهای خستگی ناپذیر خویش را. آخرین برگ دفتر زندگی خویش را. او از ابتدا با چگونگی همه رویدادها، چنان آشنا بود كه گوئی برای آنروز موعود، برای آنروز سراسر تاریك، برای آن زمان بی امان، آماده بود و انتظارش را می كشید. شاید روزهای بسیار از كنار قاتل خویش می گذشت و در چشمان او، برق این بی شرمانه ترین حقاوت بشری را میدید... اما..، سكوت می كرد لحظه ای نبود كه از این تغییر عجیب و دگرگونی عظیم و طیران، تا به اوج ملكوت، غافل ماند. مرگ را می شناخت مرگ را در هر لحظه احساس می كرد، از این رو خطبه هایش سرشار از این حقایق بودند و این یكی از آنهاست فردا كه مرغ روح از قفس جانم پر كشد، به خود خواهید گفت: دریغا، چه كسی را از دست داده ایم! ای مردم، آنكس كه از مرگ می گریزد، در حال گریز، مرگ او را خواهد ربود و با آن روبرو خواهد شد. زندگی جولانگاه مرگ و گذشت ایام عمر و شتافتن به نیستی است و فرار از مرگ، روی آوردن به مرگ است آه، كه چه روزگاری را من در كنجكاوی و كشف این راز بزرگ گذراندم، سرانجام به این راز مكتوم پی بردم كه پروردگار نهفتن این راز را خواستار اس

ت و بس. وه چه بعید است ره یافتن به سری كه از ما نهان است! اما نخستین وصیت من بشما یكتاپرستی و حرمت سنت محمد رسول خدا است. مبادا كه برای خدا شریكی قائل شوید و سنت محمد مصطفی (كه درود بی پایان خدا بر او باد) را تباه سازید و نسبت به آن بی حرمتی كنید. پیوسته در حفظ توحید و سنت رسول خدا كوشا باشید و همواره این دو مشعل جاویدان را با ایمان و اعتقاد خود، فروزان و تابان نگه دارید. تا آن زمان كه از گرد این فروغ بی پایان، پراكنده نشده اید شما را ملامتی و سرزنشی نیست. پروردگار مهربان بار وظیفه را به دوش هر یك از شما به اندازه توانائیتان نهاده و در این راه برای نادانان، كاهشی و تخفیفی قائل شده است آفریدگار شما، خداوندی است مهربان، و آئین شما كیشی است استوار و جاویدان، و پیشوای شما رهبری است خردمند و دانشمند اینك، من همان یار و غم خوار دیروز شما هستم كه امروز در پندگوئی و حكمت آموزی شما می كوشم و فردا از شما دور شده و به سرای دیگر می شتابم. خداوند، من و شمار را قرین آمرزش خویش قرار دهد اگر من در این دنیای پر لغزش و متزلزل، پایم محكم و استوار شد و جاودان ماندم، پس مانعی نیست كه این سرا، همان مقصود و مطلوب شما است. اما اگر

پایم از دنیای ناپایدار لغزید یعنی مرگ مرا در بر كشید، باید پذیرفت كه روزی، زیر این شاخساران سبز درختان و در گذرگاه نسیم های خنك و بادهای وزان، و در زیر انبوه ابرهائی كه در فضا متراكم می شدند و بعد نابود می گردیدند، زندگی می كردم و اینك همچون بادهای دیرپا و نسیم های گذران، از این خاك و دیار و از كنار یاران مهربان خویش میروم. روزی به یاد خواهید آورد كه من چندی همسایه و هم خانه شما بودم و كنار شما می نشستم و لحظاتی با شما همنشین بودم، اما بزودی مرغ روح از قفس جانم پر خواهد كشید و شما مرا جثه ای بی جان خواهید یافت كه پس از آنهمه تحرك و جوش و خروش، آرام و بعد از آنهمه سخنان گوناگون، خاموش گردیده ام، و شاید این خاموشی و بازماندگی چشم و آرامش اعضاء من، موجبی برای پند و عبرت شما گردد. زیرا، این وضع و حال برای پندآموز عبرت پذیر، از هر گفتاری رساتر و از هر سخنی حكمت آموزتر است وداع آخرین و جدائی بی بازگشت من با شما - در این دنیا- همچون بدرود آنكسی است كه یاران و دوستانش در انتظار دیدارش هستند. فردا بیاد روزهائی كه من در كنار شما بودم می افتید و روزگار، پرده از كارهای من به یك سو خواهد زد و حقایق اندیشه های من بر شما آ

شكار خواهد شد. آنزمان كه جای مرا در میان خود خالی دیدید، مرا خواهید شناخت و در می یابید كه چه كسی را از دست داده اید


صفحه 374.